۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۱, یکشنبه

بر در ارباب بی مروت دنیا ...


یکی آمده نوشته " لطفا شفاف باشید " . منظورش در تشخیص موضع یک رابطه بوده . بعدش هم خیلیها هم آمدند نوشتند " دقیقن " ، نوشتند " احسنت " ، نوشتند " آخ " ، نوشتند " تو را به خدا " ، نوشتند "هیچ چیزی بدتر از این نیست که ندانی کجای کار و زندگی و احساس یک آدمی " ...
به نظرم آمد که چه دلهای پری ! از چقدرآدمهایی که نمی گویند طرف رابطه شان کجای کار و زندگی و احساسشان ایستاده . چقدر هستند که "شفاف" نیستند در ارتباط گرفتن . چه بد ! چه بدتر اما آدمهای مقابل چنین عدم شفافیتی بودن !! یعنی یک آدم مقابلی که مدتهاست به بهانه نگهداری یک رابطه دارد توی مه راه می رود و تلاش می کند ولی می بیند که طرف رابطه اش هیچ تلاشی برای خروج و گذر از این مه انجام نداده . پس دوباره کورمال کورمال ادامه می دهد و شکایت و خواهش و صبر می ورزد همچنان ! و ادامه می دهد ...ادامه می دهد ... به قدر ماه ، سال ، عمر ... می رود به سویی که قدر یک عمر زورش فقط و فقط به خودش برسد . پس چه بدتر !
من نمی فهمم آدمی را که توی رابطه باشد و به جای لمس لحظه های خوب و بد با یک آدم دیگر ، با خودش و با کلمات کلنجار برود . نمی فهمم که چه ؟ که کسی هی با خودش توی یک رینگ فرضی بوکس بازی کند و خودش را ناک آوت کند و خودش را به هوش بیاوراند ؟ بعد هی بیاید بنویسد لطفا ؟ بعد این آدم احتمالا در خیابان و صف بانک و بستنی و تحویل چمدان و صندوق رای ، اگر ببیند کسی دارد حق کشی می کند و زرنگ بازی در می آورد و تقلب می کند ؛ گلویش را و رگش را گرو می گذارد تا حقش را بگیرد . تا موجودیت خودش را و درکش را از موقعیت اثبات کند . بعد چه میشود که به بهانه دوست داشتن ، عشق ، خاطره ، هر چه ؛ توی یک رابطه نامشخص مه گرفته الاکلنگی ، هی می ماند و بالا و پایین میرود و می نویسد لطفا ! " لطفا به من راست بگو ، لطفا بیا بگو بالاخره من چی هستم برای تو ، لطفا بیا بگو بالاخره در اولویت چندم گذاشتی ام ؟ لطفا بیا بگو هستی یا نیستی ... لطفا در آخر هفته هایت و تعطیلاتت و وقت خوش و ناخوشت برای من جا داشته باش ...
خب این جالب نیست . قبول که باید سعی کرد و مهر می تواند در آغاز نباشد و به مرور و استمرار ایجاد شود . انس میتواند آفریده شود . که آدمیزاد برده ازلی و ابدی محبت و توجه است و به این سلاح می تواند رام کند و فتح بشود و داشته باشد و داشته شود . اما این هم هست که ته هوش و حس هر آدمی بهش می گوید دارد آب در هاون می کوبد یا نه . یعنی همه ما آنقدر غریزه انسانی داریم که ته نگاه یک آدم را ببینیم و درک کنیم "آن" شفقت لازم برای نگهداری ساقه یک ارتباط هست یا نه . این دیگر نه رمز گشایی و دعا و جادو نیاز دارد نه خواهش و صبر و تمنا را بر می تابد .
این حس که یک آدمی حواسش به شما هست و خودش هست و دلش هست ؛ بسیار ناخودآگاه به وجود می آید و به شدت هم با ناخودآگاه درک و تقدیم می شود . پس برای چیزی که نیست ، نه صبر کنید نه خواهش . این "چیز" ، در نگاه یک رابطه یا به وجود آمده یا چون نیست اصلا اصل رابطه زیر سوال است . این حس مثل خود هستی است . یا هست ، یا عدم است و نیست . زاییده نمیشود و نمیزایاند . برای رویاندن یک موجودیت سترون ، التماس نکنید .

۱ نظر:

ناخودآگاهی های یک پاک روان گفت...

سلام. بار اول است که نوشته تان را میخونم. اما واقعا عالی بود .خیلی خوب بود ... ممنون